جواد انبارداران



فیلم هایلایت به نویسندگی و کارگردانی اصغر نعیمی در سال ۹۶ ساخته شد و در مهر سال ۹۹ به صورت آنلاین اکران شد.

داستان فیلم درباره تصادفی است که در جاده شمال اتفاق می‌افتد. زن و مردی به نام نسرین و کوروش بر اثر تصادف به کما می‌روند و سپس خانواده‌هایشان متوجه می‌شوند این زن و مرد بدون آن که نسبتی داشته باشند در ماشین بوده‌اند. هم نسرین و هم کوروش متاهل هستند و پس از تصادف همسرانشان می‌فهمند که بهشان خیانت شده است.

نامزد نسرین، سعید با بازی پژمان بازغی و لیلی همسر کوروش با هنرنمایی آزاده زارعی در بیمارستان با یکدیگر ملاقات می‌کنند و بین‌شان رابطه‌ای عاطفی شکل می‌گیرد. آن‌ها تصمیم می‌گیرند به دلیل خیانتی که بهشان شده، با یکدیگر از شرکای زندگی‌شان انتقام بگیرند. در ادامه کوروش که در کما رفته بود می‌میرد و نسرین به هوش می‌آید و سعید در کشمکش قرار می‌گیرد که نسرین را ببخشد یا نبخشد.

فیلم حاوی ضعف‌های متعدد جدی در تکنیک است.

آنتوان چخوف داستان نویس معروف روسی جمله معروفی دارد که می‌گوید: اگر در فصل اول تفنگی را نشان دادید باید در فصل‌های بعدی شلیک کند». در فیلمنامه بیشتر از داستان و رمان باید تمامی عناصر در خدمت پیرنگ داستانی باشند. در فیلم هایلایت شخصیت‌هایی هستند که بود و نبودشان فرقی ندارد، برادر شوهر لیلی، کیوان با بازی سام قریبیان و خواهر لیلی، الهه حصاری اگر در فیلم نبودند هم خللی در فیلمنامه رخ نمی‌داد. می‌شد اصلا بازیگران مطرحی برای این شخصیت‌های مکمل که در حد یک تیپ باقی می‌مانند به کار گرفته نشوند. شخصیت‌های مکمل در فیلمنامه برای کمک به شخصیت اصلی ساخته و پرداخته می‌شوند اما در فیلم هایلایت چنین نقشی نداشتند.

داستان فیلم هایلایت سطحی و کلیشه بدون اندکی غافل‌گیری همراه با نواقص علی و معلولی متعدد است. رابطه عاطفی لیلی و سعید به درستی پرداخته نمی‌شود، ما در فیلم فقط می‌بینیم از مکانی به مکان دیگر می‌روند و مخاطب اندکی حس نمی‌کند که این دو رابطه عاطفی با یکدیگر دارند. شاید بهتر متوجه شویم که سعید سیگار یا ماشینش را بیشتر از لیلی دوست دارد. از همان ابتدا داستان قابل حدس است.

یک فضای جنسی مشمئز کننده در صحنه‌هایی که لیلی و سعید با هم هستند حس می‌شود. مثل صحنه‌ای که لیلی با سعید در آپارتمان تنها می‌شوند. گویا شخصیت‌ها را به زور در فیلم چپانده‌اند که کنار هم باشند. انتهای داستان بی منطق تمام می‌شود و سعید فقط با یک جمله که از لیلی می‌شنود و آن قدر پتانسیل قدرتمندی ندارد متحول می‌شود و رابطه‌شان ادامه پیدا نمی‌کند. فیلم بیش از حد کش پیدا می‌کند و کشش کافی را ندارد.

آقای اصغر نعیمی در نشست خبری فیلم در سی و ششمین جشنواره فجر اشاره می‌کند که درونمایه فیلم این است که نباید به خاطر آن که دیگران به شما بدی می‌کنند شما نیز به دیگران بدی بکنید. اما فیلم هایلایت در نشان دادن این درونمایه ضعیف عمل کرده و فیلم تماما شعاری و تصنعی از کار در آمده است.

در نشست خبری فیلم یکی از خبرنگاران می‌گوید شخصیت سعید بی غیرت است که با وجود خیانت همسرش در کنارش می‌ماند و دم نمی‌زند اما خانم مینا وحید که نقش نسرین را بازی می‌کند جواب می‌دهد: نگاه شما رادیکال است و باید در جامعه جا بیفتد که نباید در برابر خیانت سنگسار کنیم! و راه‌های دیگری هست که باید به شکل هنجار در بیایند.» دیدگاه خانم مینا وحید نشان از بی اطلاعی‌شان در احکام اسلامی و از طرف دیگر قبول ، خیانت و تأییدی بر کار سعید در فیلم است؛ سعید با آن که می‌داند همسرش به او خیانت کرده اما فقط با سکوت کردن و در نهایت زیر سبیلی رد کردن با این استدلال که احتمالا خودش مشکلی داشته که نامزدش به او خیانت کرده با قضیه کنار می‌آید.

فیلم هایلایت اگر چه زور می‌زند که بگوید جواب خیانت، خیانت نیست اما از طرف دیگر کار نسرین را توجیه می‌کند و چراغ سبزی می‌شود که اگر هر بنی بشری در این کره خاکی کمبودی از طرف زوج یا زوجه خود داشت دست به خیانت بزند و طبق فرمایشات خانم واحد افراد جامعه‌ این قدر باید پیشرفت کرده باشند که زانی را به راحتی ببخشند و بخششی که مساوی با بی‌غیرتی است هنجاری بشود و تاییدی بر خلاف‌هایشان.

آقای اصغر نعیمی اظهار می‌کنند که فیلم هایلایت اثر مستقلی است که وابسته به هیچ نهادی نمی‌باشد و در نشست می‌گویند آقای بهرام توکلی باید بیایند عذرخواهی کنند چون گفته‌اند امروز هیچ فیلمی مستقل نیست. در جواب می‌گوییم:

هر اثری که وابسته باشد وما فیلم بدی نیست همان طور که فیلم‌های آندری تارفکی کارگردان مشهور روسی در خدمت انقلاب شوروی بود که به نظر منتقدین دوست و دشمن آثار بی نظیری ساخته است. مثال داخلی و ملموس سینمای وابسته آقای اصغر فرهادی است که با بودجه‌ای که از خواهر امیر کویت می‌گیرد فیلم فروشنده را می‌سازد و برنده اسکار می‌شود. پس وابسته بودن وما بد نیست.

مردم انتظار دارند که پس از گذشت سی و هشت دوره از جشنواره فیلم فجر فیلم‌هایی در جشنواره دیده شوند که در خدمت انقلاب و ارزش‌های ملی باشد اما هر ساله به سختی می‌شود عناوینی در این زمینه پیدا کرد. گویا اگر جشنواره در یک کشور لائیک که انقلاب اسلامی شیعی در آن اتفاق رخ نداده بود هم برگزار می‌شد آن چنان تفاوتی غیر از ممیزی بین فیلم‌هایش با جشنواره فجر انقلاب اسلامی نداشت. ان‌شاءالله در آینده نزدیک شاهد آثاری باشیم که تماما وابستگی‌شان را به هویت ایرانی اسلامی‌مان نشان بدهند.


فیلم آرگو به کارگردانی بن افلک به اعتقاد منتقدان خارجی و داخلی فیلمی است متوسط که توانایی رقابت با فیلم لینکلن اسپیلبرگ در همان سال ۲۰۱۲ را نداشت اما به این فیلم دلیل کارکرد رسانه‌ای و ی‌اش جوایز متعددی از جمله هفت نامزدی در اسکار و برنده شدن در سه تای آنها داده شد. فیلم آرگو روایت تحریف شده‌ حمله دانشجویان پیرو خط امام به لانه جاسوسی در ۱۳ آبان است و فرار شش نفر از گروگان‌ها از طریق سفارت کانادا.

در ایران روشنفکرانی و به ظاهر هنرمندانی هستند که منتظرند تا فیلمی برای ارزش های ملی و مذهبی ساخته شود تا به آن فیلم برچسب فیلم ایدئولوژیک و سفارشی بزنند و فیلم را محکوم کنند. کار را به جایی رسانده بودند که وقتی سال‌ها پیش الیور استون کارگردان مشهور هالیوود و سازنده فیلم‌های اسنودن، صورت زخمی و وال استریت برای سی و ششمین جشنواره فجر به ایران سفر کرده بود و از این که سینما در خدمت انقلاب و جمهوری اسلامی است تعجب کرده و اظهار کرده بود چرا سینمای ما نباید در خدمت‌های ارزش‌های ملی و مذهبی‌مان باشد که حتی به این کارگردان معروف نیز حمله کردند.

نظریه هنر برای هنر ابدا امکان ندارد چون به هر حال تصویری که در سینما نمایش داده می‌شود دارد انسانی، جامعه و خانواده‌ای را نشان می‌دهد که ناخودآگاه بازتاب عقاید و درونیات سازنده خود هستند و خواه و ناخواه هنر در خدمت عقیده قرار می‌گیرد.

جا دارد در ۱۳ آبان صدای اعتراض خودمان را به سمت نهادهای فرهنگی به خصوص وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بلند کنیم که چرا همچنان پس از گذشت چهل و اندی سال از انقلاب اسلامی هنوز فیلمی در خور توجهی برای واقعه تسخیر سفارت آمریکا نداریم و چرا تعداد فیلم‌هایی که برای رسول اکرم و امام صادق (علیهما السلام) ساخته‌ایم از تعداد انگشتان یک دست هم بیشتر نمی‌شود؟

امروز در گام دوم انقلاب باید با فراموشی نهادها و با اتکا به خود همان طور که مقام معظم رهبری فرمان آتش به اختیار دادند دست به ساخت محصولات رسانه‌ای قدرتمند بزنیم چرا که اگر پاسخ موشک، موشک است پاسخ فیلم هم فیلم است.


در سال‌های اخیر اگر نگاهی کلی به فیلم‌های سینمایی کشور داشته باشیم، اکثر موارد در مضمون فیلم‌ها با مفهوم ناامیدی روبرو خواهیم شد. فیلم‌هایی که تمام سعی‌شان تاریک نشان دادن جامعه و وضعیت اقتصادی و فرهنگی مردم است که حاصلش چیزی جز تزریق ناامیدی به مردم نیست.
ناامیدی و یأس مفهومی مذموم در آیات و روایات است. زمانی که فرشتگان خدمت حضرت ابراهیم(ع) رسیدند و ایشان را به داشتن فرزندی در سنین پیری بشارت دادند و گفتند: ما تو را به حقیقت بشارت دادیم، پس از ناامیدان مباش! قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ» و حضرت ابراهیم(ع) گفتند: جز گمراهان چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى‌شود. قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ»(1)
امیرالمومنین علی(ع) در حکمت ۹۰ نهج البلاغه می‌فرمایند: الْفَقِیهُ کُلُّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ.» فهمیده کامل کسى است که مردم را از رحمت خدا ناامید نکند، و از لطف الهى مأیوس نسازد.
فیلم (مطرب) آخرین ساخته مصطفی کیایی و پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران درباره یک خواننده کاباره‌ای است که معتقد است انقلاب باعث خراب شدن کار و شهرتش شده و تنها رویایش رفتن از ایران و خوانندگی در خارج از کشور است. این فیلم که پر از شوخی‌های جنسی مبتذل است، خواسته یا ناخواسته در مسیر پروژه خود تحقیری و ناامیدی ایران و ایرانی قرار گرفته است.
فیلم (عصبانی نیستم) درباره یک جوان نخبه دانشجو است که به خاطر بی‌پولی دارد نامزدش را از دست می‌دهد. در این فیلم امکان پیدا کردن یک شخص درستکار، سالم و امیدوار وجود ندارد؛ تمام اشخاص یا هستند یا دلال‌. پدر خانمش، دخترش را به او نمی‌دهد، چون ناامید است و از مشکلات اقتصادی می‌ترسد. دقیقا برخلاف چیزی که صریحا در قرآن آمده و خداوند در سوره نور فرموده: إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»(2) اگر (کسانی که می‌خواهند ازدواج کنند) فقیر باشند خداوند آن‌ها را بی‌نیاز می‌کند با فضلش.
فیلم (سد معبر) به کارگردانی سعید روستایی درباره یک مأمور شهرداری با نام قاسم است که می‌خواهد با ارثی که از پدر زنش رسیده یک کامیون بخرد و ضایعات جمع کند؛ اما همسرش مخالف است و می‌گوید بعد از سال‌ها منتظر است که یک خانه بخرند و بچه‌دار شوند. قاسم کامیون را قسطی می‌خرد و همسرش برای سقط جنین اقدام می‌کند!
(متری شیش و نیم) ساخته سعید روستایی درباره فردی به نام صمد پلیس مبارزه با مواد مخدر است که به دنبال ناصر خاکزاد تولید کننده و فروشنده مواد مخدر می‌گردد. استدلال ناصر خاکزاد برای خلافکاری در مقابل قاضی این است که به خاطر فقر و بدبختی خانواده‌اش مجبور بوده به این کار رو بیاورد.
چهرۀ مهم و ناامید این سال‌ها آقای نوید محمدزاده است که در فیلم (ابد و یک روز) در نقش یک معتاد فقیر بازی می‌کند که خواهرش سمیه را می‌خواهند به یک خانواده پولدار افغان بدهند و در فیلم دیگری به نام (بدون تاریخ بدون امضا) به خاطر فقر و بدبختی، مرغ‌های ارزانی را به خانه می‌آورد که به دلیل سم موجود در آن‌ها باعث مسموم شدن و مرگ پسر خردسال خودش می‌شود.
واقعیات جامعه یا سیاه نمایی؟
استدلال سینماگران و طرفداران آن‌ها برای ساخت فیلم‌هایی با محتوای ناامیدی این است که بالاخره این‌ها واقعیت‌های جامعه است. سؤال می‌پرسیم که اولا آیا هر چیزی که واقعیت جامعه است و اتفاق افتاده ارزش نمایش روی پرده سینما را دارد؟ و دوما چرا باید صرفا واقعیت‌های منفی آن هم یک طرفه در فضایی سیاه و غیر واقعی به تصویر کشیده شوند؟ چرا نمی‌آییم درباره واقعیتی در جامعه مثلا یک جوان کارآفرین یا تولید کننده اقتصادی که به اقتصاد جامعه کمک می‌کند فیلمی امیدوار کننده بسازیم؟
جالب است بدانیم رتبه یک و پر طرفدارترین فیلم در تاریخ سینمای هالییود در سایت IMDB فیلمی است درباره امید و انگیزه. اگر حتی دنبال تقلید از غرب هستیم نمونه‌های بهتری هم برای الگوگیری وجود دارد که از قضا موضوعات جذابی نیز هستند.
در انتها لازم است رجوع کنیم به کلام امیدوار کننده رهبر معظم انقلاب در ۲۲ مردادماه ۹۷ که فرمودند: دستگاه‌های تبلیغاتی چه صدا و سیما و چه مطبوعات، چه این وب‌گاه‌های فضای مجازی بذر ناامیدی نپاشند در مردم، جوری حرف نزنند که یک عده‌ای را ناامید کننده از اسلام. گاهی می‌بینی یک جوری حرف زده می‌شود در یک برنامه تلویزیونی و در یک برنامه رادیویی که آدم می‌بیند، عجب! همه در‌ها بسته است. خب نیست این جور! در‌ها بسته نیست، چرا این جور بگویند؟ این را بدانید مطمئناً ملت ایران و انقلاب عزیز اسلامی و نظام جمهوری اسلامی همچنانی که از مراحل سخت دیگری گذشته است از این مراحل که از آن‌ها ساده‌تر است به راحتی ان‌شاء‌الله خواهد گذشت»

انیمیشن how to train your dragon یا چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم. در 3 قسمت سینمایی و 8 فصل سریالی توسط شرکت dreamworks ساخته شد. قسمت اول سینمایی این انیمیشن در ژانر اکشن و فانتری برای اولین بار در سال 2010 به کارگردانی دین دُبلوا و کریس سندرز به روی پردۀ سینما رفت.

انیمیشنی که به شدت تحت تاثیر مسئله قدرت نرم اثر جوزف نای است و درباره چگونگی ادبیات رام کردن خطرناک‌ترین دشمنان راهکارهایی را به کودکان آموزش می‌دهد و به نوعی کلاس استراتژی برای کودکان است تا بتوانند یک راهبرد اساسی قدرت نرم را به خوبی آموزش ببینند.

در گذشته اگر اندیشمندان و فیلسوفان نظرات خود را در قالب کتاب و مطالب خشک علمی منتشر می‌کردند، امروزه یکی از راه‌های انتشار افکار و البته با تاثیرگذاری خیلی بیشتر استفاده از ابزارهای رسانه‌ای و هنری مثل سینما و داستان است.

دنیای داستانی انیمیشن چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم در یک دهکدۀ وایکینگی به نام برک (Berk) رقم می‌خورد که مردم این دهکده با مشکلی به نام حملۀ اژدهاها روبرو هستند. بافت سنتی دهکده دائم با اژدهاها درگیر است و با آن‌ها می‌جنگد اما شخصیت اول داستان پسر بچه‌ای به نام هیکاپ (Hiccup) است که استعدادی در کشتن اژدهاها ندارد و بر خلاف دیگر افراد قبیله از فکرش بیشتر از زور بازویش استفاده می‌کند.

هیکاپ با ساخت ابزاری که ابداع فکر خودش است، قوی‌ترین اژدها را به نام خشم شب (Nightfury) می‌گیرد، اژدهایی که حتی تا به حال دیده نشده و هیچ وایکینگی نتوانسته شکارش کند. هیکاپ به جای تلاش برای کشتن اژدها، آن را رام می‌کند و با او دوست می‌شود.

در واقعیت اسم این مجموعه انیمیشن را بایستی گذاشت: چگونه دشمن خود را تربیت کنیم؟ و کتابی در حوزۀ علوم استراتژیک باشد. روشی که هیکاپ در انیمیشن دنبال می‌کند، همان روش قدرت نرم است، در این روش برعکس روش قبلی که با استفاده از قوۀ قهریه سعی در مقابله با دشمن وجود دارد، دشمن خود را با استفاده از روش خاصی، تربیت می‌کند و بعد با تغییر قلب‌ها و ذهن‌ها او را وادار به انجام کاری می‌کند که خودش بخواهد.

هیکاپ بعد از دوستی با اژدهایش، برای بالی که آسیب دیده، یک بال مکانیکی درست می‌کند که برای استفاده از آن حتما باید سوار اژدها باشد و با اهرمی که با پایش کنترل می‌کند، اژدها می‌تواند پرواز کند. این یعنی اصل وابستگی و بعد جالب وقتی بعدا بال دیگری طراحی می‌کند که بتواند خود اژدها که نامش را بی‌دندان (Toothless) گذاشته بدون کمک هیکاپ پرواز کند، اژدها این بال را می‌شکند و بال قبلی خودش را می‌خواهد.

بافت سنتی دهکده و مخصوصا پدر هیکاپ با نام استویک (stoick) تنها روش جنگیدن سخت را مناسب می‌داند. اما در انتهای قسمت اول که با یک اژدهای غول پیکر روبرو می‌شوند، می‌بینند تنها راه مقابله با دشمن بزرگ‌تر استفاده از دشمنی است که تربیت می‌شود. به این معنا که امروزه تنها راه موجود برای مقابله با دشمن استفاده از قدرت نرم است.

نژاد مورد استفاده در این انیمیشن نژاد وایکینگ‌هاست، ممکن است علت این أمر آن باشد که اقوام وایکینگی یکی از اجداد مهم اروپایی هستند و اولین قومی هستند که 500 سال قبل از کریستف کلمب قارۀ آمریکا را کشف کردند. علت دیگر استفاده از قوم وایکینگ درنده خویی و جنگاوری آن‌ها است که حدود 300 سال قارۀ اروپا را غارت می‌کردند. قوم وایکینگ ساکنان بومی مناطق سوئد، نروژ و دانمارک امروزی بودند و خود لغت وایکنیگ به معنای است چرا که امورات خود را از طریق غارت می‌گذراندند.

قسمت اول این انیمیشن سینمایی با بودجۀ 165 میلیون دلاری، توانست در گیشه به فروش حدودا سه برابری، یعنی 494.8 میلیون دلار برسد.


فیلم پلتفرم به کارگردانی گالدر گازتلو اوروتیا فیلمی اسپانیایی در ژانر ترسناک، ساینس فیکشن و تریلر روانشناختی است که برای اولین بار در سال 2019 به روی پردۀ نمایش رفت و سپس شبکۀ خانگی نتفلیکس حق پخش جهانی آن را خرید و در مارس 2020 منتشرش کرد.

خلاصه داستان»

مردی به نام گورنگ(با بازی Iván Massagué) از خواب بیدار می‌شود. خودش را در اتاقی می‌یابد که وسط آن یک گودال مربعی شکل وجود دارد. روبروی تختش پیرمردی به نام تری‌ماگاسی (با بازی Zorion Eguileor) نشسته است. گورنگ وسط گودال را که نگاه می‌کند می‌فهمد در پایین و بالای طبقۀ او نیز طبقاتی به همین شکل با دو نفر هم اتاقی وجود دارد.

در این ساختمان عمودی شکل اتاق‌های بسیاری وجود دارد که تعداد آن مشخص نیست. افرادی که وارد این جا شده‌اند یا مثل گورنگ داوطلبانه آمده‌اند یا مثل تری ماگاسی به خاطر قتلی که انجام‌ داده‌اند وارد شده‌اند و دوران حبس خود را می‌کشند. همچنین برخی افراد مثل ایموگوری (با بازی Antonia San Juan)که دومین هم اتاقی گورنگ است به زور به این جا آورده شده‌اند.

چالشی که افراد این شبه زندان با آن طرف هستند مشکل گرسنگی است. به اندازۀ تک تک افراد غذای کافی وجود دارد اما به خاطر این که طبقات بالاتر که اول غذا را دریافت می‌کنند، بیش از مقدار خودشان می‎‌‎‌خورند و به حدشان قانع نیستند به قدر کافی غذا به طبقات پایینی نمی‌رسد.

طبقات پایینی نیز چاره‌ای ندارند جز خوردن یکدیگر یا مُردن به خاطر گرسنگی. هیچ قانونی در این طبقات وجود ندارد. غذاها روی سکویی مستطیل شکلی قرار می‌گیرد و بعد تک به تک طبقات را از همان گودالی که وسط سقف و زمین طبقات است می‌گذرد و چند دقیقه در هر طبقه می‌ایستد تا افراد هر طبقه غذایشان را بخورند. در آخر شب‌ها وقتی سکوی مستطیلی به آخرین طبقه می‌رسد به سرعت به بالا یعنی طبقۀ صفر بر می‌گردد.

مفاهیم فیلم»

1- تمثیل جامعۀ طبقاتی:

اولین چیزی که به ذهنمان دربارۀ این فیلم می‌رسد این است که که با یک فیلم نمادین تمثیلی روبرو هستیم که یک جامعۀ طبقاتی را به شکل زندانی به تصویر کشیده است. اکثریت افراد فقط بقای خودشان مهم است و به خاطر بی اخلاقی موجود، به قدر کافی منابع غذایی بین اشخاص پخش نمی‌شود.

یکی از مهم‌ترین پیام‌های فیلم این است که اگر مردم به حد خودشان قانع باشند و ثروت به مقدار مساوی بین افراد پخش شود، هیچ کس طعم فقر و گرسنگی را نمی‌چشد.

البته این نگاه بیشتر شبیه نگاه کمونیستی است که مخالف اشتراک خصوصی است و مال و اموال را تماما اشتراکی می‌داند. جالب است بدانید در حد اعلای جامعۀ کمونیستی حتی همسر هم جزو اموال اشتراکی حساب می‌شود.

کشور شوروی پس از انقلاب اکتبر تلاش‌های بسیاری کرد که به این مرحله برسد اما شکست خورد چرا که تفکر کمونیسم ذاتا با ذات انسان سازگاری ندارد و برخی افراد همیشه دوست دارند بنابر تلاش بیشتری که می‌کنند سرمایۀ بیشتری به دست بیاورند.

عدالت با مساوات متفاوت است. چرا باید انسانی که لیاقت بیشتری دارد، خدمت بیشتری به جامعه می‌کند، مثلا چرا یک استاد دانشگاه یا یک پزشک مساوی یک شخصی که کمتر خدمتی به جامعه نمی‌کند و علاف است حقوق بگیرد؟

به هر جهت در این فیلم و با شرایط تصویر شده، عدالت با مساوات یکی دانسته می‌شود و فیلم یک فیلم کمونیستی نیست، اما در دیالوگی به آن اشاره می‌شود.

2- تمثیل خدای کریشنیسم:

فیلم در سطح اول اختلافات یک جامعۀ طبقاتی را نشان می‌دهد اما با دقت نظر بیشتری در می‌یابیم در عین این که اختلاف طبقاتی جامعه را نشان می‌دهد، بیانگر خدای ساعت ساز یعنی خدای صرفا خالق (Creator) نیز هست.

جامعۀ اشرافی که در طبقۀ صفر نشان داده می‌شود و شخص سفید پوشی که مسئول رسیدگی به آن است بیانگر این است که افراد طبقه صفر صرفا این جهان کوچک را خلق کرده‌اند و فکر می‌کنند کاملا طبق نقشه همه چیز پیش می‌رود.

در سکانسی که رئیس‌ فقط به خاطر این که مویی روی یک کیک است بر سر آشپزها داد می‌زند و عصبانی است. این نشان می‌دهد این خالق و مدیر به کل از قضیه پرت است و کمتر اطلاعی از طبقۀ پایین ندارد. می‌شود این خالق را در تمثیل جامعه، نماد مدیران و دولت دانست و در تمثیل جهان خدای آن به شمار آورد.

مردم طبقات، یکدیگر را به بدترین شکل سلاخی می‌کنند و می‌خورند در حالی که این جا در عین بی خبری به خاطر یک موی روی کیک آشپزها مؤاخذه می‌شوند.

این خالق صرفا شبه زندان را خلق کرده و در ادامه کاری به جریان آن ندارد، نه نظارتی و نه برای مدیریت فعالیت و کنترل آن تلاشی نمی‌کند، صرفا غذایی را روی سکو می‌گذارند و پایین می‌دهند و به ادامه‌اش کاری ندارند.

3- گورنگ در نقش عیسی مسیح:

نشانه‌ها و قرائن بسیاری وجود دارد که می‌شود گفت به یقین گورنگ همان عیسی مسیح موعود است:

الف) از حالت چهرۀ او که شبیه تماثیل حضرت مسیح(ع) است. یک انسان گرم مزاج، با دماغی کشیده و موهای ژولیدۀ بلند.

ب) تکرار دیالوگ‌هایی که به او نسبت مسیح می‌دهد، یک بار توسط افراد طبقۀ پایین و یک بار هم از زبان ایموگوری که می‌گوید شاید تو این جا هستی که وضعیت رو تغییر بدی. و همچنین در خیال گورنگ وقتی تری ماگاسی به او می‌گوید احمق، ایموگوری جواب می‌دهد: تو به مسیح می‌گویی احمق؟

ج) مصلِح بودن گورنگ و تلاشش در پی تغییر جامعۀ کوچک شبه زندان.

د)صحنه‌ای که با باهارات (با بازی Emilio Buale Coka) شبیه افرادی که از فقرا دستگیری می‌کنند به طبقات غذا می‌رسانند.

ه) همراه داشتن کتاب شبیه به انجیل (لازم به ذکر است که حضرت عیسی با خودش انجیل نداشت و اناجیل موجود نیز توسط حواریون و قدیسین نوشته شده)

و) همچنین در دیالوگ ایموگوری که در خیال گورنگ است بخشی از کتاب مقدس را می‌خواند: می‌خواهی گوشت پسر انسان و خونش را نخوری؟. تا آخر که تری ماگاسی آمین می‌گوید. که اشاره به اعتقادی در مسیحیت است که در مراسم عشای ربانی شراب را به قصد خون مسیح و نان را به نیت گوشت مسیح می‌خورند.

تمام این قرائن نشان می‌دهد که با فیلمی دارای مضمون دینی روبرو هستیم.

4- استفاده از زور به جای آگاه سازی

ایموگوری برای تغییر وضعیت شبه زندان هر روز به افراد طبقۀ پایینی می‌گوید که به سهم خودتان قانع باشید و فقط دو ظرف غذایی که برایتان آماده کرده‌ام بخورید و به طبقات پایین هم این را بگویید.

چند روز این اتفاق تکرار می‌شود اما افراد طبقۀ پایینی توجهی نمی‌کنند تا این که گورنگ از تهدید استفاده می‌کند و به آن‌ها می‌گوید: کاری که می‌گوید را انجام دهید و الا تمام غذاها را به نجاست آلوده می‌کنیم. و این جاست که قبول می‌کنند تا به سهم خودشان قانع باشند.

قابل توجه افرادی که می‌گویند حکم اعدام عادلانه نیست و قاتلین و جنایتکاران را تربیت کنید، این فیلم به خوبی نشان می‌دهد که استفاده از زور خیلی بیشتر از تربیت تأثیر گذار است. البته هردوی این‌ها باید با هم باشند و توجه شود که تربیت افراد برای قبل از جنایت است و این طور نیست که تمام جنایتکاران بیمار روانی باشند. چون طبق فقه اسلامی کسی که مجنون باشند حکمی ندارد و روانۀ تیمارستان می‌شود.

5- نشان دادن قشرهای مختلف جامعه

الف) تری‌ماگاسی اولین هم اتاقی گورنگ نشان دهندۀ اکثریت جامعه است. افرادی که تنها و تنها خودشان اهمیت دارند. او با خودش داخل محیط شبه زندان یک چاقو آورده و در زمان مورد نیاز از آن برای کشتن و بریدن گوشت هم اتاقی‌اش استفاده می‌کند. البته او آدم کاملا بی وجدانی نیست و از حالت صورتش در هنگام بریدن گوشت گورنگ می‌فهمیم از سر اجبار به این حال افتاده، در عین این که عطوفتی هم در وجودش دارد اما به اقتضای شرایط موجود مجبور است که دیگران را از بین ببرد.

ب)گورنگ عهده دار قشر روشنفکر و مصلِح جامعه است که بر عکس تری‌ماگاسا برایش دیگر افراد جامعه مهم هستند. او اولین باری که میهارو(با بازی Alexandra Masangkay) را می‌بیند که دو نفر به او حمله می‌کنند به طور لفظی ازش دفاع می‌کند.

ج) باهارات نماد قشر دین دار جامعه است و به احتمال خیلی زیاد یک مسلمان است. فردی که به دیگران نگاهی مثبت دارد و دنبال خیر است و فکر می‌کند با آوردن یک طناب به داخل شبه زندان کار تمام است و می‌تواند به طبقۀ اول برسد.

د) ایموگوری نشان دهندۀ طیفی از افراد است که به جامعه و سیستم خدمت می‌کنند و ذات واقعی سیستم را نمی‌دانند. و بعدها بدون این که بفهمند همین سیستم سرشان را زیر آب می‌کند. افرادی که خوبند، مصلح هستند اما بازی خورده‌اند و در انتها با تمام نیت خوبی که دارند منزوی می‌شوند و خودشان را می‌کشند.

6- انسان همان شیطان است

همان طور که در فیلم دیدیم تعداد طبقات 333 عدد بود و در هر طبقه هم دو آدم وجود داشتند که حاصل تعداد افراد موجود 666 می‌شود. طبق کتاب مقدس 666 عدد شیطان است، نشان می‌دهد شیطان همین اجتماع انسان‌هاست و موجود خارجی نیست، چیزی است که اجتماع انسان‌ها و رفتار غلطشان آن را می‌سازد.

6.5- در شرایط بقا علم و دانش کنار می‌رود

در شرایطی که آدم مجبور است برای زنده ماندن گوشت هم نوعش را بخورد کتاب جایی ندارد و بهترین وسیله که می‌تواند همراه انسان باشد یک چاقو یا شمشیر است. همان طور که دیدیم گورنگ که با خودش کتاب آورده بود برگه‌هایش را می‌کند و می‌خورد.

6.7- اعتقاد به خدا در مواقع بحرانی

تری ماگاسی به گورنگ در دیالوگی می‌گوید: این ماه(یعنی ماه آخری که در شبه زندان است) به خدا اعتقاد دارم. این نکته نشان می‌دهد انسان‌ها در شرایط سخت و بحرانی به خدا یا یک موجود ماورایی رو می‌آورند.

دکتر شفیعی سروستانی در کتاب سیر تفکر جدید در ایران و جهان می‌گوید: طبق آماری که از افراد لا مذهب گرفتند بسیاری از افراد اعتراف کردند با این که به خدا معتقد نیستند اما در مواقع سخت زندگی‌شان عاجزانه و ملتمسانه از یک وجود قوی‌تر ماورایی درخواست کمک کرده‌اند.

مفاهیم دیگر بر اساس احتمالات قوی:

این بخش بیشتر بر پایۀ ظن است

6- گورنگ نماد حضرت آدم

این فیلم به شدت فیلم نمادینی است اما تشخیص برخی مصادیق نمادی آن کار دشواری است. شاید بعد از آن که خواندن کتب عهدین را تمام کردم بتوانم نظرات متقن‌تری بدهم.

اولین چیزی که گورنگ از روی میز بر می‌دارد، یک سیب است و ما می‌دانیم که سیب همان میوۀ ممنوعه است. البته در کتب مقدس هرگز بیان نشده که آن میوه‌ای که باعث اخراج آدم و حوا از بهشت شده سیب بوده اما چیزی است که معروفیت دارد و در آثار مختلفی بیان شده مثل اپیزودهای انتهایی فصل Family guy و فیلم سینمایی 2014 Noah ساختۀ دارن آرونوفسکی و همچنین برند شرکت اپل آمده است.

گورنگ بعد از برداشتن سیب بلافاصله با گرم شدن اتاق در حد پختن مجبور می‌شود آن را به سرجایش برگرداند.

7- یحیای تعمید دهنده، مریم مقدس و مریم مجدلیه

احتمال بسیار زیادی است که تری ماگاسی که به عنوان راهنمای اولی گورنگ بود نمادی از یحیای تعمید دهنده باشد

هم چنین میهارو، همان مریم مجدلیه باشد که صحنۀ همخوابی آن با گورنگ وجود داشت و دختری هم که در انتها می‌بینیم فرزند این دو باشد. همچنین به خاطر دفاعی که از میهارو کرد همان طور که مسیح از مریم مجدلیه دفاع کرد و می‌گویند به هم علاقه مند شده بودند و مریم مجدلیه را بیش از تمامی حواریون دوست داشت، طبق این دلایل این فرض بعید نیست.

ایموگوری مریم مقدس است که عامل آوردن گورنگ به این جامعه یا به تعبیر ما همان جهان نمادین باشد. که فرض ضعیفی است

8- باهارات مسلمان و پیشوایش

اگر باهارات را نماد مسلمانان فرض کنیم، در انتها کسی است که با مسیح متحد می‌شود تا به کلی جامعۀ موجود را متحول کند. باهارات از یک نفر سیاه پوست که روی ویلچر است نیز حرف شنوی دارد. کسی که امکان دارد پیامبر اسلام باشد که به او می‌گوید برای تغییر اول باید پیامت را بیان کنی و اگر قبول نکردند از زور استفاده کنی.

دقت کنید که تمام این موارد ظنی هستند و امکان دارد که واقعیت نداشته باشند.

سوالاتی که باقی می‌ماند:

1- چرا سگ ایموگوری سوئیسی بود و چرا اسمش رامسس(به اسم یکی از فراعنۀ مصر) بود؟

2- معانی و ریشه‌های اسامی افراد چیست؟

3- چرا باید کتابی که گورنگ با خودش آورده دُن کیشوت باشد؟

(جواب: گورنگ در واقع سمبلی از دن کیشوت و ظواهرش شبیه شمایلی است که از او کشیده شده)

پایان فیلم چه شد؟

1-گورنگ به شکل مسیح فدا می‌شود و به طبقات پایینی می‌رسد.(این که منظور از طبقۀ پایین که مطلقا سیاه است چیست مشخص نیست) ولی گورنگ وقتی به بالا نگاه می‌کند انگار طلوع خورشیدی را می‌بیند. در خیالش با تری ماگاسی که هم قدمش است صحبت می‌کند و دختر بچه را به طبقۀ بالا می‌فرستد.

فرستادنش به طبقۀ بالا باعث می‌شود که رئیس یا خدای جامعه آن را ببینید و جا بخورد. چون طبق آماری که ایموگوری داشت، امکان نداشت هیچ بچه‌ای در این فضا باشد و غیر قانونی بود. این باعث می‌شود رئیس مجموعه که هیچ اطلاعی از فضا ندارد و فکر می‌کند همه دارند به خوبی زندگی می‌کنند و غذای انتخابی دلخواهشان به دست‌شان می‌رسد و به خاطر یک تار موی در غذا همه را مؤاخده کرد، با وجود چنین پیامی تصمیم می‌گیرد یک تغییر اساسی در این فضا بدهد و نظارت کاملی روی آن داشته باشد و این طور جامعۀ شبه زندان تغییر کند.

2-احتمال دیگری که وجود دارد این است که تمام اتفاقات در ذهن گورنگ افتاد و در واقعیت دختر بچه‌ای هم وجود نداشت. صرفا یک توهمی مثل توهم‌های متعدد او(اعم از افراد خیالی و روابط جنسی خیالی خودش) بود و به جای دختر بچه، کیک را به بالا فرستاد و صحنۀ وسط فیلم که رئیس بر سر کارکنان داد می‌زند و به خاطر مو در غذا آن‌ها را مؤاخذه می‌کند به خاطر فرستادن همین کیک است. به هر جهت فرستادن کیک به بالا چیزی را تغییر نمی‌دهد و بیانگر این نکته‌ است که تلاش برای تغییر سیستم فایده‌ای ندارد.


فریدا ویژه برنامه محرم، به کارگردانی و تهیه کنندگی حامد جواد زاده درباره تاریخ عاشوراست که به شکلی نمادین مجری برنامه با برخی افراد حاضر در واقع عاشورا، چه یاران امام مثل حر بن یزید ریاحی و چه دشمنان لعین امام مثل عمر بن سعد مصاحبه می‌کند.

فریدا را می‌توانید در برنامه بازار به صورت رایگان و یا در برنامه فیلیمو با خرید اشتراک مشاهده کنید.

نیت و قصد سازندگان این برنامه را نمی‌دانیم، اگر حسن فاعلی قائل شویم و بگوییم سازندگان قصد خوبی داشته‌اند اما در حسن فعلی به شدت ضعیف ظاهر شده‌اند که برای فهم این موضوع کافی‌ است به خود اثر مراجعه کنید.

بخش‌هایی در برنامه هست به نام فر که نوازندگانی در طبیعت مثل جنگل یا تپه مشغول نواختن هستند. ظاهر نوازندگان مثل لباس‌شان، مدل موی بلند و حتی سازی که دارند می‌زنند مثل ویولون سل یا پیانو هیچ نوع قرابتی با عاشورا ندارد.

لباس بازیگران و گریم‌شان ضعیف است و در برقراری واقع گرایی ناکارآمد است، جملات فیلم‌نامه گاهی به کمدی بودن می‌زند، کنش و بازی بازیگران ضعیف است، دکور برنامه و موزیک پس زمینه اصلا جور در نیامده و به کل می‌شود این برنامه را و امثال آن را مصداقی بر وهن مذهب تلقی کرد.

ما معتقدیم اگر چه نیت سازندگان خیر بوده اما در تکنیک و ساخت و فیلمنامه با ضعف جدی روبرو هستند و به همین دلیل اثری که می‌توانست نفس را در سینه‌ها حبس کند باعث می‌شود اشتباها کمدی از کار در بیاید و اسباب خنده شود.

مثلا جناب حر بن یزید ریاحی از در تو‌ می‌آید و مجری بهش قهوه اسپرسو تعارف می‌کند و می‌گوید بخورید که از اختراعات قرن جدید است. حر هم می‌پرسد حلال است دیگر؟

لازم است بگوییم شاید شاید اگر نخبگان سینمایی مثل فراستی پای برنامه بنشینند آن را چیزی مزخرف و غیر قابل نقد بدانند اما ممکن است برای برخی اثری فرمال و حس آمیز باشد و اصلا مخاطب این برنامه بچه‌های مذهبی نباشند و قشر خاصی را نشانه گرفته باشد که اصلا با عاشورا هیچ قرابت و آشنایی ندارند و احتمالا برای آن‌ها بسیار مفید واقع شود.


چند وقت پیش پستی درباره معروفیت کتاب‌های ادبی نوشتم و در آن گفتم که کتاب صد سال تنهایی با تمام شهرتی که داشت کتاب جالبی نبود و ارزش خواندن نداشت.

کتابی که این چند وقت مشغولش هستم کتابی از شهریار زرشناس است به نام جستارهایی در ادبیات داستانی معاصر.

جالب است که ایشان هم چنین اعترافی درباره صد سال تنهایی دارند:

گاهی با برخی آثار در زندگی برخورد پیدا می‌کنم که پشتم گرم می‌شود و قدم‌هایم محکم. آثار شهریار زرشناس از همان‌هاست که کار را تمام کرده. وقتی کتاب‌های ادبیات داستانی ایران و جهان را پی در پی می‌خواندم و از آن طرف کلمات شاهکار و معرکه را می‌دیدم که پوک شده به یکدیگر تعارف می‌کردند با خودم می‌گفتم یعنی یک نفر هم نبوده بیاید و بررسی کند و اعتراض کند به آثار مسخره الکی گنده شده؟

در این کتاب آثار غلامحسین ساعدی، صادق هدایت و هوشنگ گلشیری بررسی می‌شوند و به شکل جریان شناسانه از منظر تفکر و مکاتب فکری کاوش می‌گردند. توضیحاتی درباره مدرنیسم و پست مدرنیسم داده می‌شود و آثار مهم جریان پوچ‌گرای مضطرب مدرنیسم بررسی می‌شوند.

قبل از خواندن کتاب لازم است با برخی ایسم‌ها و اصطلاحات فلسفی آشنایی داشته باشید تا کتاب به آسانی فهم شود. محتوای کتاب آسان است ولی اصطلاحات بسیارند.


از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا الان تعداد آثار سینمایی و تلویزیونی که درباره کربلا و عاشورا ساخته شده به ۲۰ عنوان هم نمی‌رسد. مایۀ تأسف است که با وجود مدیون بودن تمام مسؤولان فرهنگی به فرهنگ قیام حسینی، این‌قدر در شناساندن و پرداخت ارزش‌های عاشورایی کم کار بوده باشند.


موانع بسیاری جلوی پای فیلم‌سازان است که ساخت فیلمی با موضوع وقایع کربلا و قیام عاشورایی و به طور کل تاریخ ائمه معصومین(ع) را دشوار می‌کند.


اگر نگاهی کلی به آثار سینمایی و تلویزیونی ساخته شده بیندازیم متوجه می‌شویم که داستان اکثر آن‌ها روی محور زندگی ائمه(ع) نیست و به روایت اشخاص دیگری که حواشی وقایع هستند، می‌پردازد.


فیلم سفیر» به کارگردانی فریبرز صالح، درباره قیس بن مسهر نامه‌رسان امام حسین (ع) است که سرگذشت دستگیری او به وسیلۀ حصین بن نمیر و شهادتش به دست ابن زیاد روایت می‌شود و در قالب نشان دادن قیس بن مسهر، وضعیت مردمان و بزرگان کوفه از جمله سلیمان بن صرد خزاعی و رفاعه بن حبیب به تصویر کشیده می‌شوند.



فیلم روز واقعه» با محوریت وهب بن وهب، نصرانی تازه مسلمان شده‌ای است که در عصر روز عاشورا به کربلا می‌رسد و در کنار اباعبدالله و اصحاب‌شان به شهادت رسیده‌اند.


سریال امام علی» اگر چه به نام امام علی (ع) است، اما محوریت سریال روی خود امام نیست و با محوریت افراد و وقایع حاشیه‌ای مثل جریان جندب و کشتن ساحر، نمایش ولید بن عقبه و عشقی که به قطام دارد، تبعید حضرت ابوذر به ربذه و قتل عثمان خلیفه سوم روایت می‌شود. از نیمه سریال که امیرالمومنین(ع) خلیفه می‌شوند، ایشان دیده می‌شود، اما صحبتی نمی‌کنند و نهایتا فقط شمشیر‌شان را می‌بینیم.


دلیل روایت جریانات و اشخاص حاشیه‌ای در تاریخ اسلام جبری است که احکام فقهی و علمای اسلام به سینماگران وارد می‌کنند که به دلیل وهن مذهب امکان به تصویر کشیدن خود ائمه معصومین و امام‌زادگان نزدیک را ندارند.


فیلم سینمایی رستاخیز» آخرین اثر عاشورایی ساخته شده به کارگردانی احمدرضا درویش به غیر از تحاریف تاریخی، چهره و شمایل امام‌زادگانی مانند حضرت اباالفضل، علی اکبر، علی اصغر و دیگر اصحاب را نمایش دادند که با برخورد مراجع تقلید و قشر مذهبی روبرو شد. همچنین سکانسی که برای شهادت حضرت اباالفضل در فیلم مختارنامه تعبیه شده بود با اصرار و پی‌گیری مراجع اجازه پخش نگرفت و از فیلم حذف شد.


به دلیل احکام فقهی و مصداق وهن مذهب قرار گرفتن آثاری که چهره امام و امام‌زادگان را نشان می‌دهد، فیلم‌سازان چاره‌ای ندارند که اشخاص و جریانات حاشیه‌ای را به تصویر بکشند یا به تکنیک‌های سینمایی متوسل شوند.


برخی از تکنیک‌های سینمایی استفاده شده عبارتند از:


۱. نمای POV یا اول شخص دوربین، طوری که دوربین از سمت چشمان ائمه معصومین داستان را روایت کند.


در فیلم الرساله که با نام محمد رسول الله در ایران معروف است از آن استفاده شد. در تیتراژ سریال مختارنامه دستان حضرت اباالفضل وقتی وارد آب می‌شود یا زمانی که امام حسین (ع) خون حضرت علی اصغر را به آسمان می‌پاشند از زاویه دید POV استفاده شد. همچنین در سریال روایت عشق زمان شهادت امام حسین (ع) در قتلگاه وقتی که شمر بن ذی الجوشن و دیگر دشمنان به سمت حضرت می‌آیند از همین نما استفاده شده است.


۲. نمایش کاراکتر از پهلو، پشت و زوایای دیگری که چهره معلوم نباشد یا استفاده از نور روی چهره مثل سریال ولایت عشق که چهره امام رضا (ع) نشان داده نمی‌شود. مشکل بزرگ چنین وضعیتی اختلال در واقع‌گرایی فیلم‌ها و اجبار به روایت اشخاص و جریانات حاشیه‌ای است.


البته اگر وهن مذهب نبود و امکان نشان دادن چهره هم فراهم بود مشکل دو چندان می‌شد؛ چراکه وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی چشم اندازی راهبردی برای سینما ندارد و هیچ تضمینی نیست کسی که بخواهد به طور مثال نقش حضرت اباالفضل را بازی کند، چند سال بعد مهاجرت نکند و ضد انقلاب نشود، یا در فیلم‌هایی نقش منفی، فاسد، و لات پیدا نکند!


برای نمونه پرویز پرستویی، در فیلم بادیگارد با نام حاج حیدر شهید می‌شود، در سریال امام علی در نقش محمد بن ابی بکر (شهید و صحابی بزرگ امیرالمونین) ظاهر می‌شود؛ اما همین آقادر فیلم مطرب» که یک فیلمفارسی مبتذل با کلی شوخی و ارجاعات جنسی می‌باشد، نقش یک خواننده کاباره‌ای را دارد که روحش پر می‌کشد از ایران برود.


بازیگران ما فکر می‌کنند بازی کردن در چند نقش متعدد و گوناگون نشانه توانایی بالای ایشان در حرفه بازیگری است، اما غافل هستند که در سطح راهبردی کارشان یک ضعف رسانه‌ای جدی تلقی می‌شود. در سینمای هالیوود، به دلیل تفکر راهبردی و برنامه ریزی دقیق، بازیگر‌ها تنها در موضوعات خاصی ظاهر می‌شوند.


تام هنکس اکثر اوقات یک قهرمان ملی در ژانر‌های حماسی است که تفکرات ساینتیستی دارد. جیم کری در فیلم‌های کمدی و نهایتا رمانتیک ظاهر می‌شود؛ نه تنها بازی


گر‌ها در ژانر‌های مشخصی بازی می‌کنند بلکه نوع نقشی که به آنها می‌دهند هماهنگ با نقش‌های قبلی و تصورات مخاطبین است.


در سریال‌های تلویزیونی ایران برخی بازیگر‌ها همیشه نقش‌های مشخصی دارند: شرخر، نظافت‌چی، مامور شهرداری و. توجه شود که این موارد تیپ هستند و نه شخصیت و از بحث ما خارج‌اند.


از دیگر مشکلاتی که فیلم‌سازان برای ساخت فیلم‌های تاریخی ائمه با آن روبرو هستند کمبود اطلاعات تاریخی برای پوشش تمام فیلم است. سازندگان فیلم‌های تاریخی مطالبی خیالی و غیر واقعی را به فیلم‌ها اضافه می‌کنند تا اولا مواردی که سندی در دست نیست را پوشش بدهد و دوما جذابیت کافی برای کشش مخاطبین در اقتضای یک اثر سینمایی را داشته باشد.


افرادی که اطلاع کافی از تکنیک سینما و ژانر تاریخی ندارند اگر چیزی را در یک اثر سینمایی تاریخی ببینند که غیر واقعی است سریع موضع می‌گیرند و می‌گویند تحریف و دروغ بسته شده است. در حالی که چاره‌ای نیست و نمی‌شود اطلاعات تاریخی را به طور خشک بیان کرد.


در سریال معصومیت گم شده» شخصیت اول داستان (شوذب) در واقعیت وجود نداشته؛ اما در کنار داستان عاشقانه و ملودرامی که برایش تراشیده شده، اولا جذابیت و کشش کافی به داستان می‌دهد و دوما در قالب روایت یک شخص حاشیه‌ای غیر واقعی، مسائل تاریخی بیان می‌شوند.


بسیاری از مکالمات و وقایع در سریال مختارنامه ساخته و پرداخته ذهن نویسنده است و اگر کسی بخواهد اثری مثل مختارنامه را نقد کند باید هم به مسائل تاریخی اشراف داشته باشد و هم بر اقتضائات ژانر تاریخی سینما آگاهی داشته باشد.


شرم آور است که بعد از گذشت بیش از چهل سال از انقلاب اسلامی آثار عاشورایی و تاریخ ائمه ما با پشتوانه بزرگ محتوایی‌ای که داریم مهجور مانده و به این عناوین کم محدود شده‌اند.


ان شاء الله در آینده نزدیک شاهد باشیم که هنرمندان ایرانی متعهد، فرهنگ شیعی و تاریخ ائمه را به زبان هنری قدرتمند سینما به جامعه خودمان و به جهان معرفی کنند.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

برگزار کننده تورهای کویر و طبیعت گردی جستجو گر فایل های موجود در وب گروه فلز سیستم مدیریت کیفیت در صنایع غذایی HACCP حسینیه فاطمیه کاخکی های مقیم تهران دنیای مد و فشن همه چیز در مورد کاشت مو به روش sut کانون فرهنگی شهید احمد دهقانی کتانی online shop nariland